یکی را دوست می دارم
یکی را دوست می دارم ،
ولی افسوس او هرگز نمی داند.
نگاهش می کنم شاید بخاند از نگاه من که
او را دوست می دارم،
ولی افسوس،
او هرگز نگاهم را نمی خواند.
به برگ گل نوشتم من که
او را دوست می دارم،
ولی افسوس،
او برگ گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند.
به مهتاب گفتم ای مهتاب،
سر راهت به کوی او سلام من رسان و گو که
او را دوست می دارم،
ولی افسوس،
یکی ابر سیه آمد ز ره ،روی ماه تابان را بپوشانید.
صبا را دیدم و گفتم ،صبا دستم به دامانت،
بگو از من به دلدارم که
او را دوست می دارم،
ولی افسوس،
ز ابر تیره برقی جست و قاصد را میان ره بسوزانید .
کنون وامانده از هر جا دگر با خود کنم نجوا،
یکی را دوست می دارم ،
ولی افسوس ،
او هرگز نمی داند.
*
سلام ای غم
سلام ای غم ، سلام ای آشنای مهربان دل
پرپرواز وا کن چون پرستو ،لانه اش با من
بیا تا لیلی و مجنون شویم،افسانه اش با من
بیا با من به شهر عشق رو کن ،خانه اش با من
بیا تا سر به روی شانه ی هم ،راز دل گوییم
اگر مویت چو روزی شد پریشان،شانه اش با من
دراین دنیای وانفسای حسرتزای بی فردا
خدایا عاشقان را غم مده ، شکرانه اش با من
مگو دیگر سمندر در دل آتش نمی سوزد
تو گرمم کن به افسون ، افسانه اش با من
چه بشکن بشکنی داردفلک درکار سر مستان
تو پیمان بشکنی،نشکستن پیمانه اش با من
*
شب بود ، شمع بود من بودم و غم
شب رفت،شمع سوخت من ماندم و غم .
*
به غم کسی اسیرم که زمن خبر ندارد
عجب از محبت من ، که در او اسر ندارد
غلط است هر که گوید دل به دل راه دارد
دل من ز غصه خون شد، دل او خبر ندارد.
*
نمی بخشمت ...........به خاطر تمامخنده هایی که از صورتم گرفتی.............به خاطر تمام غم هایی که بر صورتم نشاندی...............نمی بخشمت...........به خاطر دل هایی که برایم شکستی.............به خاطر احساسی که برایم پرپر کردی...........نمی بخشمت............به خاطر زخمی که بر وجودم نشاندی...........به خاطر نمکی که بر زخمم گذاشتی.............و
می بخشمت...............به خاطر عشقی که بر قلبم حک کردی.
دوستت دارم خالصانه،عاشقانه،عارفانه،تا بی نهایت.