-
سال نو مبارک
چهارشنبه 28 اسفندماه سال 1387 10:11
سلام سال نو را پیشاپیش به همه تبریک می گم . امید وارم همه تون سال خوبی را شروع کنید . یه شروع عالی و با پشت کار تا آخر سال پیش برید. امید وارم سر سفره ی هفت سین که می شینید ، قلبتون بدون کینه و خشونت باشه ، بلکه با محبت و دوستی شروع بکنید . سر سفره ی هفت سین ما را هم دعا کنید . سال نو بر همه مبارک
-
خانه تکانی
چهارشنبه 7 اسفندماه سال 1387 11:48
تصمیم داشتم با یه نفر درد و دل کنم ، اما کسی را که مناسب باشه پیدا نکردم ، گوشه ی اتاق ، زانو به بغل نشسته بودم ، که یاد این جا افتادم . ولی وقتی می خواستم شروع به نوشتن کنم ، هیچی تو ی ذهنم نیامد . فکر کردم ، فکر کردم ، تا این که تصمیم گرفتم در باره ی حال و هوای عید بنویسم . وقتی دستام رفت روی صفحه ی (کیبرد) دیگه...
-
عاشقانه
دوشنبه 5 اسفندماه سال 1387 19:39
یکی را دوست می دارم یکی را دوست می دارم ، ولی افسوس او هرگز نمی داند. نگاهش می کنم شاید بخاند از نگاه من که او را دوست می دارم، ولی افسوس، او هرگز نگاهم را نمی خواند. به برگ گل نوشتم من که او را دوست می دارم، ولی افسوس، او برگ گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند. به مهتاب گفتم ای مهتاب، سر راهت به کوی او سلام من...
-
تقدیم به کسانی که واقعا دوستشون دارم.
شنبه 3 اسفندماه سال 1387 18:14
این متن نوشته ی خودمه . یعنی یکی از انشا هایی هست که خیلی دوستش دارم و همین طور خیلی هم طرفتار داره .امید وارم خوشتان بیاد ،تا بتونم بازم انشا هام را براتون بزارم... قلب کوچکم را به کسی هدیه می کنم که.... قلب کوچکم را به کسانی هدیه می منم ،به کسانی که قلبشان مالامال از محبت و مهربانی است. قلب من کوچک است اما برای دوست...
-
سلام به همه دوباره آمدم
شنبه 3 اسفندماه سال 1387 17:39
من عاشق این شعر م و همیشه می خوانم. امید وارم خوشتان بیاد.... روی همچو گل چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند زمن ور بگویم دل بگردان رو بگرداند زمن روی رنگین را به هر گس می نماید همچو گل ور بگویم باز پوشان بازپوشاند زمن چشم خود را گفتم آخر یک نظر سیرش ببین گفت می خواهی مگرتاجوی خون راندزمن او به خونم تشنه و من بر لبش تا چون...
-
سلام این بار با کلی شعر آمدم
یکشنبه 27 بهمنماه سال 1387 15:50
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 بهمنماه سال 1387 17:15
سلام ای غم ، سلام ای آشنای مهربان پر پرواز وا کن چون پرستو ، لانه اش با من بیا تا لیلی و مجنون شویم،افسانه اش با من بیا با من به شهر عشق رو کن ،خانه اش با من * من ابری بودم سرگردان، ابری پر شور و لبریز از زمزمه های باران،بارانی گرم از سوز فراغ یاران. ابری بزرگ که هیچ گاه نتوانست، تن گلبرگی خشک را مندار کند. آری ابری...
-
سلام به دوستانی که به این وبلاگ سر میزنند.من یه بنده خدا هستم .م
شنبه 26 بهمنماه سال 1387 15:53
نام من عشق است میشناسیدم؟ زخمی ام زخمی سرا پا میشناسیدم؟